- هفت نور
- هفت شید هفت از هفتان نورهای هفت سیاره: (وهفت نور بتابد چنانک هریک را ازو پذیرد باندازه لطافت نار) (ابوالهیئم)
معنی هفت نور - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هفت دور ومدن که هر دوری شامل هزارسال است وتعلق بیکی از هفت سیاره دارد وچون هزار سال تمام شود دور سیاره دیگر آغاز گردد. این ادوار رااززحل آغازکنندوبترتیب فرودآیندتا بماء (قمر) رسند. زحل مشتری مریخ شمس (آفتاب) زهره عطارد قمر واکنون مادر دور قمرهستیم. توضیح بعضی گویند هر دوری هفت هزارسال است و مجموع ادوار چهل ونه هزارسال باشد و چون این ادوار تمام شود قیامت قایم گردد
((~. دَ یا دُ))
فرهنگ فارسی معین
هفت دور و مدت که هر دوری شامل هزار سال است و تعلق به یکی از هفت سیاره دارد و چون هزار سال تمام شود دور سیاره دیگر آغاز گردد. این ادوار را از زحل آغاز کنند و به ترتیب فرود آیند تا به ماه (قمر) رسند. زحل، عطارد، قمر
شخص جان سخت و پرطاقت، فلز بسیار سخت و محکم که از ترکیب هفت فلز به دست می آید، طالیقون
کسی که بی رنج و زحمت چیزی به دست بیاورد، آنکه مال دیگران را به رایگان بخورد
چیزی که در آن هفت رنگ به کار رفته باشد، برای مثال باز فراش چمن یعنی نسیم نوبهار / بر چمن گسترده فرشی از پرند هفت کار (ابن یمین - ۵۵۰)
نوعی سلاح گرم کوچک دستی که هفت فشنگ در آن جا می گیرد
مفت خوار
آنچه که دارای هفت جانب باشد: (اسطرباب هفت روی)
ایام هفته. یا هفت روزنحس. ازماه قمری (عربی) هفت روز رانحس دانند وبکاری مهم دست نمی زنند. شاعری گفته است: (هفت روز نحس باشد هرمهی کن حذر ازوی نیابی هیچ رنج سه وپنج وسیزده باشانزده بیست ویک با بیست وچاروبیست وپنج)
هفت گوهر گواژ هفت گوهر (جواهرات) و هفت تو پال هفت دانه گوهر، هفت فلز. یا هفت جوهرابداعی. هفت نورازلی شامل: ابداع جوهرعقل مجموع عقل (عقل عاقل معقول) نفس جد فتح خیال: (واندرعالم صغیر که مردم است آثار ازآن هفت جوهرابداعی نیزهفت است یکی حیات ودیگر علم وسه دیگر قدرت وچهارم ادارک وپنجم فعل وششم ارادت وهفتم بقا)
فلز بسیارسخت، شخص پرطاقت
سلاح آتشین کمری که جای هفت فشنگ دارد
قسمت هفتگانه بروج
هرهفت بعلاوه نه زینت (سرآویزه گوشواره سلسله حلقه بینی گلوبند بازوبند دست برنجن انگشتر خلخال
هفت نیابه هفت پستا هفت بارنوبت (نقاره) زدن بدرگاه سلاطین: (گرهفت نوبتت بدرقصبر میزنند نوبت بدیگری بگذاری وبگذری) (سعدی) توضیح درایامی سه نوبت میزدندودر روزگاری پنج نوبت ودرعهدی هفت نوبت
هفت دانه گوهر (جواهر)، هفت فلز. یا هفت گوهرجسمی کانی. هفت فلز: (وهرمردمی راازآن هفت جوهر ابداعی ازاین هفت معنی که یادکردیم بهره ئی است براندازه قبول جوهرنفس اومرآن را هم چنانک مرهرگوهری را ازهفت گوهرجسمی کانی ازهفت سیاره بهره ئی است)
درختچه ای ازتیره بداغ هاکه دارای برگهای متقابل است. گلهایش دارای تقسیمات 5 تایی ودارای آرایش دیهیم است. میوه اش سته است ودرحدود صدگونه ازاین گیاه شناخته شده که همگی درمناطق معتدل منجمله جنگلهای شمال ایران میرویند، مخرا زیندار گرمه شو پلاخور
چیزی که دارای هفت رنگ باشد: (بازفراش چمن یعنی نسیم نوبهار برچمن گستردفرشی ازپردهفت کار) (این یمین)
هفت آسمان
فلز بسیار سخت، شخص پر طاقت
هفت اقلیم، تمام مناطق مسکونی روی زمین، هفت کشور. در باور قدما، ربع مسکون را به هفت اقلیم تقسیم می کردند، دنیا
آنکه یا آنچه دارای هفت سر (راس) باشد، یا اژدهای هفت سر. اژدهایاساطیری، جهان: (جهان چون یکی هفت سراژدهاست کسی نیست کزچنگ ونابش رهاست) (اسدی)
ورق دارای هفت خال (دربازی ورق)